
دانلود مقاله نگاهی به بدیع در جلد سوم مثنوی pdf دارای 26 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله نگاهی به بدیع در جلد سوم مثنوی pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی دانلود مقاله نگاهی به بدیع در جلد سوم مثنوی pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن دانلود مقاله نگاهی به بدیع در جلد سوم مثنوی pdf :
دیباچه
مثنوی ، کتابی است تعلیمی و درسی در زمینه عرفان و اصول تصوف و اخلاق و معارف و …
و مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف ، معروف شده است . مثنوی ، دریای ژرفی است که در آن می توان در آن غواصی کرد و به انواع لآلی و اقسام گوهر های معنوی دست یافت .
بی گمان درخشان ترین کار حُسام الدین این بود که با لیاقت و درایتی کم نظیر توانست مولانا را از عالم جذبه و استغراق محض بدر آورد و وی را متوجه عالم تمکین نماید تا معارف و تجارب باطنی او که به اوج پختگی و زبدگی رسیده بود به ظهور رسد و چراغ راه علم بشریت شود .
تکرار در مطالب مثنوی ، بسیار به چشم می خورد و این تکرار ها صورت تکرار دارد و در معنا تکرار نیست هر کدام از مطالب مکرر در مثنوی ، حاوی نکته ای تازه و نغز است .
دیگر آنکه مثنوی ، سه نوع مخاطب دارد : عام ، خاص ، اخص .
پاره ای از ابیات مثنوی ، متوجه عام مردم است گویی که مولانا در مجلس وعظ و خطابه حاضر شده و سخنانی در سطح افهام عموم و اذهان مردم ایراد می کند از قبیل نصایح و پند ها ، و گمان به قدر توان خود از آن سخنان بهره مند می شوند : مانند :
این جهان کوه است و فعل ماندا سوی ما آید نداها را صدا
قصه دوم مخاطبان خاص است . مطالبی است که مولانا با یاران دمساز و همدمان همراز خود در خلوت گفته است .
بخش سوم ، مخاطبان اخص دارد نوعی حدیث نفس است که مولانا در حالت جذبه و شور عشق و یا در مراقبه و استغراق داشته است . و به طور کلی کلام مولوی ساده و دور از هر گونه آرایش و پیرایش است ولی او در عین سادگی چنان به مهارت سخن پرداخته است که بی تردید او را در ردیف اول فصحهای زبان آور فارسی قرار دارد . این کلام ساده فصیح منسجم گاه در نهایت علو و استحکام و جزالت و همه جا مقرون به صراحت و روشنی و دور از ابهام و ناگویایی عبارت است .وی در شرح جزئیات مطالب و حالات مختلف اطوار نفسانی افرادی که در حکایات و در قصص می آورد یا در شرح مشکلات و مسائل عرفانی با سادگی تمام چنانچه درخور فهم خواننده آید و در ایضاح مطالب گوناگون که پیش می گیرد . با توسل به تمثیلات و قصص و استناده به امثال و حکم متداول در عصر خود ، مهارت خاصی دارد . وسعت اطلاع او نتنها در دانشهای گوناگون شرعی بلکه در همه مسائل ادبی و معضلات عرفانی و فرهنگ عمومی اسلامی حیرت انگیز است . کلام گیرنده وی که دنباله سخنان شاعران خراسان و در بنا و اساس تحت تأثیر آنان است ، شیرینی و زیبایی و جلای خاصی دارد و در درجه ای از دلچسبی و دل انگیز است که عارف و عامی و پیر و جوان را با هر عقیدت و نظری که باشند به خود مشغول می سازد .
شاید مهمترین علت نفوذ مولوی در هر طبقه و پیروان هر شیوه و مسلکی آن باشد ، که وی در فوق مسائل دینی و عرفانی شاعر است . شاعری حساس و جهان بین ، شاعری که با دلهای پاک و درون های صافی کار دارد و عشقی سوزنده و حاد سلسله جنبان او در همه احوال و اطوار است . او چنان که خود می گفت با هفتاد و سه مذهب یکی بود و سختگیری و تعصب را خاصی و نوعی از ناپختگی می شمرد و خود برتر و بالا تر از همه اعتقادات قرار داشت .
مضامین حوضه عاطفی مولانا چه در مثنوی و چه در غزلیات شمس برگرفته از تجلیات عاطفی و سایه ای از من اوست که خود نموداری است از سعه وجودی او و گسترشی که در عرصه فرهنگ و شناخت هستی دارد .
عواطف برخی از شاعران ، مثلاً شاعران درباره از من محدود و حقیری سرچشمه می گیرد و عواطف شاعران بزرگ از من متعالی . اما آفاق عاطفی مولانا جلال الدین به گستردگی ازل تا ابد و اقالیم اندیشه او به فراخانی هستی است و امور جزئی در شعرش کمترین انعکاسی ندارد . جهان بینی او پوینده و نسبت به هستی و جلوه های آن روشن است از این رو « تنوع در عین وحدت » را در سراسر جلوه های عاطفی شعر او می توان دید . مولانا در یک سوی وجود ، جان جهان را میبیند و در سوی دیگر جهان را . در فاصله میان جهان و جان جهان است که انسان حضور خود را در کاینات تجربه می کند .
دامنه تخیل مولانا و آفاق بینش او چندان گسترده است که ازل و ابد را به هم می پیوندد و تصویری به وسعت هستی می آفریند . بعضی از تصاویر شعری او ممتازند و سراینده را نمی شناسانند .
مولانا زیبایی را در عظمت و بی کرانگی می جوید . عناصر سازنده تصاویر ممتاز شعری او مفاهیمی هستند از قبیل مرگ و زندگی و رستاخیز و ازل و ابد و عشق و دریا و کوه . صور خیال در اندیشه ناب عرفانی مولانا جای خود را باز کرده است و در خدمت الفاظ مثنوی معنوی در آمده است .
صنایع بدیعی و بیان را در اجزای وجودی اشعارش به کار گرفته است و با مدد جستن از آیات و احادیث قرآنی بر اعجاز سخنی خویش افزوده است که در این مقاله سعی بر این است که سر خیال در جلد سوم مثنوی درباره بدیع که شامل صنایع لفظی و معنوی می باشد مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد و از زیبایی کلام سخن انگیز مولانا ، سر تعظیم فرود آوریم و در پایان دیباچه متذکر می شوم که کتب مورد استناد آرایه های ادبی کتاب مثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی براساس نسخه تصحیح شده رنیولد نیکلسون می باشد .
باسمه تعالی
نگاهی به بدیع در دفتر سوم مثنوی
1- صنایع لفظی انواع جناس و واج آرایی
3- قوتت از قوت حق می زهد نه از عروقی کز حرارت می جهد
قوتت = نیرو و توان قوت = ارده و فرمان خدا
5- سقف گردون کار چین دایم بود نه از طناب و استنی قائم بود
دایم و قائم = جناس ناقص اختلافی
9- چونکه موصفی به اوصاف جلیل زآتش امراض بگذرد چون خلیل
جلیل و خلیل = جناس ناقص اختلافی
10- گردد آتش بر تو هم برد و سلام ای عناصر مر فراجت را غلام
سلام و غلام = جناس ناقص اختلافی
19- این گهی بخشد که اجلالی شوی وز دغا و از دغل خالی شوی
دغا و دغل = جناس ناقص اشتقاقی
24- چون گیاهش خورد حیوان گشت زفت گشت حیوان لقمه انسان و رفت
زفت و رفت = جناس ناقص اختلافی
43- شرط تبدیل فراج آمد بدان کز فراج بد بود مرگ بَدان
بدان = آگاه باش بَدان = انسان های نا به کار
55- کوه ها و بحر ها و دشت ها بوستان ها ، باغ ها و کشت ها
واج آرایی و نغمه حروف ( ب )
76- بس ضعیفند و لطیف و بس سمین لیک مادر هست طالب در کمین
سمین و کمین = جناس ناقص اختلافی
93- طرفه کوری دوربین تیز چشم لیک از اشتر نبیند غیر پشم
چشم و پشم = جناس ناقص اختلافی
103- سر به سر گوش است و چشم است این نبی تازه زو ما مرضع است او ما صبی
نغمه حروف ( س ، ش )
106- تا کجا باید کباب پور خویش تا نُماید انتقام و زور خویش
خویش = خویشتن خویش = خودش
114- هم به صورت می نماید گه گهی ز آن همان رنجور باشد آگهی
گهی و آگهی = جناس ناقص افزایشی
131- بلکه خود را در صفا گوری کَنی در منّی او کُنی دفنِ مَنی
کُنی و مَنی = جناس ناقص اختلافی
139- با گیاه و برگ ها قانع شوید در شکار پیل بچگان کم روید
145- اندر افتادند چون گرگان مست پاک خوردندش فرو شستند دست
155- ما در آن پیل بچگان کین کََشَد پیل بچه خواره را کیفر کُشد
163- بوی کبر و بوی حرص و بوی آز در سخن گفتن بیاید چون پیاز
واج آرایی حرف ( ب )
170- اخسئو آید جواب آن دعا چوب درد باشد جزای هر دغا
172- آن بلال صدق در بانگ نماز حی را هی همی خواند از نیاز
192- او شکسته دل شد و بنهاد سر دید در خواب او خَضِر را در خُضََر
215- کاه باشد کو به هر بادی جهد کو کی مر باد را وزنی نهد
251- خواجه هر سالی ز زر و مال خویش خرج او کردی گشادی بال خویش
281- ای زدودی جسته در ناری شده لقمه جسته لقمه ماری شده
386- او نمی دانست گرد گرگ را با چنین دانش چرا کرد او چرا
526- ظاهرش گیرار چه ظاهر کژ پرد عاقبت ظاهر سوی باطن برد
535- از سفر بیرق شود فرزین راد وز سفر یابید یوسف صد مراد
576- آن سگی که باشد اندر کوی او من به شیران کی دهم یک موی او
581- سغبه صورت شد آن خواجه سلیم که به ده می شد به گفتار سقیم
651- ناگهان تمثال گرگ هشته ای سر برآورد از فراز پشته ای
652- تیر را بگشاد آن خواجه ز شست زد بر آن حیوان که تا افتاد پست
682- صد هزار امتحان است ای پدر هر که گوید من شدم سرهنگ در
688- گر نبودی امتحان هر بَدی هر مخنث دروغا رستم بُدی
691- باده حق راست باشد نی دروغ دوغ خوردی دوغ خوردی دوغ دوغ
721- آن شغالی رفت اندر خم رنگ اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ
773- آن شغالان آمدند آنجا به جمع همچو پروانه به گرداگرد شمع
775- تو چنان جلوه کنی گفتا که نی بادیه نا رفته چون گویم منی
778- همچو فرعونی مرصع کرده ریش برتر از عیسی پریده از خریش
785- می زنی دستی بر آن کوزه چرا تا نشناسی از طنین اشکسته را
825- نا امید از هر دو عالم گشته اند خار های بینهایت کشته اند
975- یک حکایت بشنو از تاریخ گوی تا بری زین راز سرپوشیده بوی
981- گه به گفت و گه به خاموشی و گه بوی کردن گیر هر سو بوی شه
واج آرایی حرف ( گ )
1018- ما سمیعیم و بصریم و خوشیم با تنما تا محرمان ما خامشیم
واج آرایی حروف ( ب ، ش )
1040- بسته بودش با رسنهای غلیظ احتیاطی کرده بودش آن حفیظ
1121- از گزافه کی شدند این قوم لنگ فخر را دارند و بخریدند تنگ
1177- که دو مرد او را به تنگ آورده اند آبرویش پیش لشگر برده اند
1216- هر دو بوسیدند ثوزش را درفت تا به مصر از بهر این پیکار زفت
1338- تو همی دانی که چونم با تو من بیست چندانم که باران چمن
1540- بر خلاف قول اهل اعتزال که عقول از اصل دارند اعتدال
1595- مادران گفتند مکر است و دروغ صد دروغ آرید بهر طمع دوغ
1603- من بدم غافل به شغل قیل و قال بود در باطن چنین رنجی ثقیل
واج آرایی حرف ( ق )
1719- تا نمیرم من مگوی این با کسی نه قریبی ، نه حبیبی ، نه خسی
1760- جامع این ذره ها خورشید بود بی غذا اجزات را داند ربود
1763- هین عزیرا در نگر اندر خرت که بپوسیده ست و ریزیده برت
واج آرایی حرف ( ت ) خرت و برت = جناس ناقص اختلافی
1778- تو نمی گویی نمی زاری چرا یا که رحمت نیست ، اندر دل تورا
1909- بهر یزدان می زید نی بهر گنج بهر یزدان می مرد نه از خوف و رنج
واج آرایی حرف ( ی ، ب ، ن )

لیست کل یادداشت های این وبلاگ