
دانلود مقاله در مورد علل انحطاط علمی مسلمین pdf دارای 28 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله در مورد علل انحطاط علمی مسلمین pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی دانلود مقاله در مورد علل انحطاط علمی مسلمین pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن دانلود مقاله در مورد علل انحطاط علمی مسلمین pdf :
علل انحطاط علمی مسلمین
بدون تردید سلسله جنبان نهضتهای اسلامی صد ساله اخیر سید جمال الدین اسد آبادی است، او بود که دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاصی بازگو نمود راه اصلاح و چاره جویی را نشان داد.
با اینکه درباره سید جمال فراوان گفته و نوشته می شود، ولی راجع به تز اصلاحی او کمتر سخن می رود. حرکت سید جمال، هم فکری بود و هم اجتماعی. او می خواست رستاخیزی هم در اندیشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها . او در یک شهر و یک کشور و حتی یک قاره توقف نکرد، هر چند وقت، در یک کشور به سر می برد.آسیا و اروپا و آفریقا را پشت سر گذاشت.
بی توجهی به فرهنگ قرآن
اسلام و قرآن دعوت به پاکی و درستکاری و امانت و تلاش و کوشش و آگاهی و بیداری و دانش و پژوهش و اتحاد و فداکاری و; میکنند اما با نهایت تاسف امروز تعلیمات اسلام و پیامبران آسمانی در بسیاری از جوامع اسلامی متروک یا نیمه متروک مانده ات و ادعای اسلام و شعار پای بندی به دین غیر از التزام علمی به آن در همه شوون زندگانی است.
فراموشی فرهنگ جهاد و تلاش و مبارزه
اسلام دین تلاش و مبارزه و کوشش و ایستادگی در برابر برنامه ها و نقشه های ضد انسانی و اخلاقی دشمنان و بدخواهان است. جامعه اسلامی برای تثبیت موقعیت خویش و دست یافتن به درمانها والای خود باید در تمام جبهه ها (فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و;) بااعتماد به اسلام ناب با تمام توان در میدان تلاش و پیشروی حضوری پررنگ و اثرگذار داشته باشد.
استفاده نکردن از فرصت های مادی و معنوی
نشانه رشد فکر و عقلانی یک نفر و یک جامعه بهره مندی از فرصت های مادی و معنوی است. اسلام نه تنها به مسلمانان توصیه بهرهمندی از تمام فرصت ها را می کند.
بلکه آنان را به فرصت آفرینی و استفاده بهینه از فرصت های رنگارنگ تشویق می کند. روشن است که در شرایط مختلف زمانی و مکانی، فرصت ها تفسیرهای گوناگونی پیدا می کنند و بهره برداری از آنها رمز پیشرفت و رشد بشری مناسب برای جبران عقب ماندگی هاست.
فراموش فرهنگ اخلاص و کار برای خدا
ارزشمندی جامعه اسلامی به این جهت است که باید همگان برمحور کاربرای خدا و دستیابی به رضایت او کار و تلاش کنند در این میدان خودخواهی و خودپرستی رنگ می بازد و روحیه خیرخواهی و دلسوزی زمینه ساز بستری مناسب برای رشد و تعالی همگانی و تعالی هنگانی می گردد.
البته می تواند تمام عوامل چهارگانه را به نحوی معلول تبلیغات پرزرق و برق کشورهای به اصطلاح متمدن و توسعه یافته غربی دانست چرا که بهره مندی از تجربیات علمی و فناوری پیشرفته این کشورها به گونه ای تعریف شده که ناخودآگاه و غیر مستقیم خود فراموش و بیگانگی با فرهنگ دینی و ملی را به فکر و جان مسلمانان تزریق می کند. همانگونه که گام اول توحید حقیقی نفی تمام خدایان دروغین است گام نخست پیشرفت و مبارزه با انحطاط نفی عملی و همه جانبه فرهنگ های غلط و بی محتوا غرب و غرب زدگان است تا شیرینی تعالیم اسلام به کام ما بنشیند.
مشکلاتی که سید جمال در جامعه اسلامی تشخیص داده؛ عبارت بود از:
1- استبداد حکام
2- جهالت و بی خبری توده مسلمان و عقب ماندن آنها از کاروان علم وتمدن.
3- نفوذ عقاید خرافی در اندیشه مسلمانان و دور افتادن آنها از اسلام نخستین.
4- جدائی و تفرقه میان مسلمانان، به عناوین مذهبی و غیر مذهبی.
5- نفوذ استعمار غربی.
راهکارهایی که سید جمال به جامعه اسلامی پیشنهاد می کند:
سید برای چاره این دردها و بدبختیها از همه وسائل ممکن: مسافرتها، تماسها، سخنرانیها ، نشر کتاب، مجله، تشکیل حزب و جمعیت حتی ورود و خدمت در ارتش بهره جست. در عمر 60 ساله خود ازدواج نکرد و تشکیل عائله نداد، زیرا با وضع غیر ثابتی که داشت که هر چندی در کشوری به سر می برد و گاهی در تحصن یا تبعید یا تحت نظر بود نمی توانست مسئولیت تشکی
ل خانواده را بر عهده گیرد. او چاره دردهایی را که تشخیص داده بود در امور زیر می دانست:
1- مبارزه با خودکامگی مستبدان : این مبارزه را چه کسی باید انجام دهد؟ مردم. مردم را چگونه باید وارد میدان مبارزه کرد؟ آیا از این راه که به حقوق پامال شده شان آگاه گردند؟ بدون شک این کار لازم است اما کافی نیست پس چه باید کرد؟
کار اساسی این است که مردم ایمان پیدا کنند که مبارزه سیاسی یک وظیفه شرعی و مذهبی است . تنها در این صورت است که تا رسیدن به هدف از پای نخواهد نشست. مردم در غفلتند که از نظر اسلام سیاست از دین و دین از سیاست جدا نیست. پس همبستگی دین و سیاست را باید به مردم تفهیم کرد.
2- مجهز شدن به علوم و فنون جدید
3- بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات و پیرایه ها و ساز و برگهایی که به اسلام در طول تاریخ بسته شده است.
4- ایمان و اعتماد به مکتب : سید مخصوصا روی توحید اسلامی و اینکه اسلام توحید را جز بر مبنای یقین برهانی پذیرفته نمی داند و اینکه توحید برهانی و استدلالی ریشه سوز همه عقائد باطله است تکیه فراوان داشت و معتقد بود جامعه ای که معتقد باشد اساسیترین معتقداتش را باید با نیروی برهان و یقین نه ظن و تخمین و نه تعبد و تقلید به دست آورد کافی است که زیر بار خرافه و اوهام نرود.
5- مبارزه با استعمار خارجی
6- اتحاد اسلام
7- دمیدن روح پرخاشگری و مبارزه و جهاد به کالبد نیمه جان جامعه اسلامی
8- مبارزه با خودباختگی در برابر غرب
علل انحطاط در کشورهای غربی
به نظر من می توان پرسش را این گونه مطرح کرد که چرا کشورهای غربی و راوپایی در انحطاط اخلاقی به سر می برند و کمتر توجهی به معنویت و خدا و پاکی و ارزش های انسانی دارند در این صورت می توان ادعا کرد که هر چند کشورهای اسلامی شاید از نظر فناوری پیشرفت علمی عقب تر از کشورهای غربی هستند اما این معلول نفوذ فرهنگ بیگانگان و دشمنان اسلام و بیشتر غربی هاست که در کنار فناوری، فرهنگ و ابتذال و بی دینی را به جامعه اسلامی تزریق کرده اند. اگر کشورهای غربی در انحطاط اخلاقی به سر می برند معلول غوطه ور شدن در تکنولوژی و فن
اوری منهای معاد و خدا هستند که محصولش بمب اتم و تخریب شهرهای بزرگ و کشتار انسان ها و نابودی ارزش هاست اما در دل خداجویی مسلمانان و فطرت پاک آنان در کشورهای اسلامی پاک و فضیلت خواهی وعدالت دوستی زنده و پویا است و با همین سرمایه می توان بر کجی ها و کجروی های و ارادته غرب غلبه پیدا کنند و فکر و رفتار و زندگی فردی و اجتماعی خویش را در پرتو تعالیم سازنده اسلام بیمه کنند.
آیا میتوان تعالیم دینی اسلام را عامل عقب ماندگی مسلمانان دانست ؟
راه کارهاى احیاى مجدد تمدن اسلامى را بررسى مى کنیم.
آیا مى توان تعالیم دینى اسلام را عامل عقب ماندگى مسلمانان دانست؟
جواب : برخى براساس برداشت سوء از دین مبین اسلام، مسائلى چون اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر اعتقاد به آخرت و تحقیر زندگى دنیایى، شفاعت، تقیه و انتظار فرج را از عوامل انحطاط و عقب ماندگى جوامع اسلامى دانسته اند.
برخى از مستشرقین غرضورز مسیحى و روشن فکران غرب گراى جهان اسلام معتقدند که تعالیم اسلامى و اعتقاد به آن موجب عقب ماندگى جهان اسلام و کشورهاى اسلامى شده است; از جمله عقیده به قضا و قدر الهى; بدین معنا که، سرنوشت انسان از قبل تعیین شده است و هیچ تلاشى از انسان به نتیجه اى نمى رسد و آدمى در این دنیا هیچ کاره است و اعتقاداتى از این نوع که انسان براساس آنها از تحرک و فعالیت علمى و عملى بازمى ایستد و از تکاپو در راه پیشرفت و تعالى و تولید در مىماند و فراگیر شدن این اندیشه در جهان اسلام، مسلمانان را در مساجد به عبادت و نماز و کسب عمل صالح مشغول داشت.
این برداشت از اسلام، یا در اثر غرضورزى و یک نوع مبارزه با اسلام و مسلمانان است و یا این که، نظریه پردازان آن دچار کج فهمى شده و درباره ى مفاهیم اسلامى گرفتار تفاسیر یک جانبه گرایانه شده اند و از این اصل غافل اند که اسلام و قرآن تعریفى دیگر و فراتر از فهم آن ها درباره ى انسان دارد. اسلام انسان را موجودى داراى عقل و تفکر و اختیار مى داند قرآن در آیات متعددى این حقیقت را بیان مى کند; مانند: (لاَ إِکْرَاهَ فِى الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ;)،[1] (إِنَّا هَدَیْنَـهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا) [2] و (وَ أَن لَّیْسَ لِلاِْنسَـنِ إِلاَّ مَا سَعَى) (وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى) [3] و (إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّى) [4] و بسیارى از آیات و روایات دیگر که براى انسان کرامت معنوى قایل شده و او را در انتخاب راه هدایت و سعادت آزاد گذاشتهاند. این افراد سخت دچار قضاوت عجولانه و ناآگاهانه از اسلام شده اند و از این مفسده غافل اند که التزام به این گونه اندیشه ها خود اعتقاد به پوچ گرایى و نهیلیسم است که مربوط به مکاتب مادى است و اگر قرآن و تعالیم
اسلام چنین اندیشه هایى را ترویج کند گرفتار تناقضى سخت خواهد بود; چون نتیجه ى اعتقاد به سرنوشت براى انسان، بدین معنا که تمام کارها و تمام نتایج آن براى انسان از پیش تعیین شده است، به منزله ى پوچى و عبث بودن خلقت و آفرینش اوست; در حالى که قرآن کریم در آیات
متعددى انسان را از این اندیشه بازداشته و او را به تلاش و تکاپو در راه رسیدن به رشد و ترقى دعوت کرده و براى این منظور برنامه هاى خاصى مقرر فرموده است. دین اسلام با ترسیم دو راه مخالف هم که یکى راه هدایت و سعادت ابدى است که توسط انبیا عرضه شده و راه دیگر که راه ضلالت و گمراهى ابدى است، انسان را آگاه و بیدار نموده، تا راه دوم را انتخاب نکند. این به معناى قضا و قدرى نیست که انسان را از کار و کوشش باز دارد، بلکه انسان را تشویق مى کند تا در راهى تلاش کند که نتیجه ى خوبى خواهد داشت. مسئله ى جبر در عقیده ى شیعه باطل است و نظریه ى بسیارى از دانشمندان اسلام مختار بودن انسان در افعال خویش است. اعتقاد به جبر آثار شوم بى شمارى دارد که ذات انسان از آن بى خبر است، ولى عده اى از دانشمندان مسلمان با کج فهمى به طرفدارى از این نظریه پرداخته اند.[5] انسان به عنوان برترین موجود کره ى زمین بطور فطرى و ذاتى علاقه مند به آزادى است.
آیات زیادى از قرآن جبرگرایى را باطل مى داند: (إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ)،[6] (إِنَّا هَدَیْنَـهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا)،[7] (فَمَن شَآءَ فَلْیُؤْمِن وَ مَن شَآءَ فَلْیَکْفُرْ) [8] و (ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِى النَّاسِ) [9] و آیاتى دیگر.
اصولا گوناگونى انسان ها و تفاوت ها و اختلاف سلایق از این نشأت مى گیرد که انسان فطرتاً موجودى است داراى فکر و عقل و آزادى عمل؛ و تمایز انسان با سایر حیوانات در همین مقوله است.
بسیارى از مستشرقین مثل گوستاو لوبون نیز معتقدند که اعتقاد به تقدیر (قضا و قدر) تأثیرى در انحطاط مسلمین نداشته است و علل انحطاط مسلمین را در جاهاى دیگر باید جستوجو کرد.[1
0] اگر اسلام مخالف ترقى و پیشرفت بود، چگونه مسلمین در صدر اسلام پیشرفت کردند،[11] ولى بعدها به انحطاط کشیده شدند؟ مگر تعالیم اسلام همان تعالیم اولیه نبود؟ بنابراین، پیدایش پیشرفت و عظمت مسلمین در صدر اسلام خود بهترین دلیل رد این نظریات است.
اعتقاد به آخرت و عدم دلبستگى به دنیا نیز نمى تواند عامل انحطاط مسلمین باشد. اگر مسلمین براساس این عقیده و برداشت پیش مى رفتند، هرگز در صدر اسلام اقدام به فتوحات نمى نمودند و پیامبر اکرم نیز آنها را از این عمل نهى مى کرد، در حالى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بارها
با دشمنان اسلام جنگید و سپاه اسلام را به جنگ ترغیب کرد. اگر برداشت آن حضرت از معاد مثل این برداشت ها بود آن را به مسلمین تعلیم مى داد و از آنان نمى خواست که در فکر رونق و پیشرفت جامعه ى خویش باشند و به آنان مى آموخت که در گوشه اى از زمین به عبادت مشغول باشند و به هیچ عملى که منجر به آبادى و انضباط بشود اقدام ننمایند; در حالى که این اندیشه
براساس قرآن و سیره ى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و جانشینان آن حضرت کاملا مردود است. حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، بر عکس این اندیشه ها، اقدام به کار و تلاش و باغ دارى و کشاورزى مى نمود [12] و براى کشوردارى و اداره ى مملکت بزرگ اسلام دستوراتى صادر مى کرد [13] و، اصولا، برداشت اندیشمندان مسلمان از معاد به گونه اى نیست که علاقه مند به ویرانى و بى تفاوتى کامل نسبت به دنیا باشند. خداوند در قرآن انسان را به بهره مند شدن از انواع نعمت هاى خود توصیه کرده [14] و در عین حال به او سفارش نموده است که مراقب اعمال خویش باشد که در این راه طولانى در حق کسى تعدى نکند که روز حسابى در پیش است و باید پاسخ گوى رفتار خویش باشد.[15] این اندیشه، درست برعکس این برداشت غلط، انسان را وادار به تلاش و جدیت و کوشش هدفدار مى نماید و انضباط و قانون و نظم را در زندگى انسان به اجرا مى گذارد تا از مقصد اصلى غافل نباشد و به او گوشزد مى کند که زندگى اش در این دنیا بسیار اهمیت دارد و او داراى اختیار است و باید در این دنیا زاد وتوشه اى براى حیات جاوید خود کسب کند. پس اعتقاد به معاد، به زندگى هدفمندى، نظم و جهت مى دهد که همه ى این ها موجب رشد و پیشرفت انسان مى گردد.
مقوله هایى مانند شفاعت و تقیه و انتظار فرج نیز هر یک از بهترین عناصرى هستند که خلأهاى اساسى حیات انسان را پر مى کنند [16] و از نیازهاى اصلى روحى انسان محسوب مى شوند. اعتقاد به شفاعت، امید و امتیازى است براى انسان که در زندگى خود برنامه ریزى کند و به ترقى و پیشرفتى نایل شود که بتواند در پیشگاه خداوند از این مقام برخوردار شود و یا امیدوار شود که
مورد شفاعت قرار خواهد گرفت. دست یابى به هر یک از این ها نیازمند تلاش و کار و کوشش مادى و معنوى است و در این مسیر (کار و کوشش معنوى و مادی) انسان به تولید علم مى پردازد و کار و تلاش و علم، متضاد با تنبلى و کاستى و سستى و از عوامل مهم پیشرفت شمرده مى شوند.
تقیه [17] نیز اندیشه اى است که بناى آن بر حفظ حیات مادى استوار است و برخى به سبب
برداشت نادرست خود، آن را در ردیف علل انحطاط قرا داده اند. در اسلام براى حفظ جان، اصلى به نام تقیه وضع شده است و انسان در پرتو آن مى تواند آمال و اندیشه هایش را در راه رسیدن به اهداف عالى خویش به کار گیرد و در برابر خطر از جان خود محافظت نماید. این اصل براى مصونیت و مصالح انسان وضع شده و با پیشرفت او کاملا سازگارى دارد.
انتظار فرج نیز نه در شیعه بلکه در بین تمام امت هاى جهان وجود دارد که در پرتو تلاش تحقق مى یابد و اگر انسان منتظر گشایش در کارهاى خویش و یا در انتظار نجات از گرفتارى هاست، باید در راستاى آن تلاش کند، وگرنه انتظار فرج معنا ندارد بلکه باید آن را انتظار مرگ نامید. پس، انتظار فرج هرگز مایه ى خمودى و انحطاط نخواهد بود.
نتیجه
با اندکى تأمل در آن دسته از تعالیم دینى که برخى غرضورزان و کج اندیشان به عنوان عوامل انحطاط از آن یاد کرده اند، درمى یابیم که نه تنها این عوامل موجبات انحطاط را فراهم نکرده و نمى کنند، بلکه مشوق مسلمانان در کار و تلاش و پویایى و امید و تصمیم گیرى و دست یابى به علم و پیشرفت اند و عوامل انحطاط جوامع مسلمین را باید در خارج از تعالیم حیات بخش اسلام جستوجو کرد.
دیدگاه اقبال لاهوری
اقبال که ادامه دهنده راه سیدجمال بود در دیوان خود به برخی از علل و عوامل عقب ماندگی و انحطاط مسلمانان پرداخته است، که اهم محورهای آن به شرح زیر است:
1- تفرقه و از دست دادن اتحاد مسلمانان
2- احساس حقارت و از خودبیگانگی در مقابل بیگانگان
3- روی گردانی از اسلام
4- اسیر و مرعوب شدن در برابر فرنگیان
دیدگاه روشنفکران
روشنفکران دینی و سکولار، پیرامون علل و عوامل انحطاط و عقب ماندگی مسلمین به یکسان سخن نگفته اند.
میرزا فتحعلی آخوندزاده، سه نظریه خط و الفبا، اسلام و چیرگی عرب بر ایران را علت بنیادین
وآغازین انحطاط معرفی می کند. وی دوران ایران باستان را دوران درخشان و دوران اسلامی را دوران ظلمانی می انگارد. در حالی که مهم ترین عامل پذیرش اسلام توسط ایرانیان، پیام روح بخش و نورانی اسلام و غلبه بر فرهنگ ظلمانی ایران باستان بوده است و پیشرفت علمی و فلسفی ایرانیان، پس از شکوفایی اسلام نیز با ادعای آخوندزاده تضاد دارد.
میرزا ملکم خان ناظم الدوله، علت انحطاط و عقب ماندگی را بر شرایط معرفتی و فرهنگی بنیاد نهاد. او راز پیشرفت غرب را پیدایش و رشد علم سیاست می دانست و سر عقب ماندگی ایران را ناتوانی تفکر و فرهنگ سیاسی سنتی معرفی می کند. اهمیت دادن به خواست و اراده و بینش شخص یا اشخاص صاحب قدرت و بی اعتنایی به آزادی ونیرو و مسئولیت توده مردم، منشا استبداد پروری و در نهایت انحطاط سازی می باشد. پس در نگرش ملکم خان، نظریه «استبداد عامل عقب ماندگی»، معلول نظام فرهنگی استبداد پرور است. (مجموعه آثار ناظم الدوله اما وی عوامل پیدایش این نظام فرهنگی را بیان نکرد و از طرف دیگر به نقش استعمار و توطئه های غربیان و جنایت و خیانت روشنفکران در پیدایش نظام فرهنگی استبداد پرور سخنی نمی راند.
واما روشنفکران دینی، جملگی به مساله شناسی و علت یابی انحطاط نپرداخته اند اما آنان که در این باب سخن رانده اند، گفتمان های متنوعی عرضه داشته اند.
مهندس بازرگان در بیشتر نگاشته هاو سخنرانی های خود به این مساله پرداخته و عواملی مانند: روحیه بی عملی، مسئولیت گریزی، جبرگرایی، خودپرستی، تصوف، استبداد سیاسی، عهدشکنی با خدا را مطرح می سازد. در حالی که اسلام به کار و تلاش توصیه و بر عوامل منفی پیشگفته خط بطلان کشیده است (مجموعه آثار، ج 8).
دکتر علی شریعتی به طور پراکنده به علت شناسی انحطاط پرداخته و عواملی مانند زر و زور و تزویر، مرگ روح اجتهاد، تقدم یافتن فرهنگ بر ایدئولوژی، یونان زدگی و هندزدگی یعنی فلسفه گرایی و تصوف زدگی و آخرت گرایی افراطی را به عنوان مهم ترین عوامل انحطاط مسلمانان نام می برد
چرا و به چه دلایلی جوامع مسلمین که روزگاری در اوج فرهنگ و تمدن اسلامی و انسانی بودند،
در مقایسه با برخی کشورهایی که به ظاهر هم مسلمان نیستند دچار عقب ماندگی و انحطاط شده اند؟
سیدجمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری و دیدگاه روشنفکران اعم از دینی و سکولار شامل: میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا ملکم خان ناظم الدوله، مهندس بازرگان و دکتر علی شریعتی درباب علل انحطاط جوامع مسلمین پرداختیم. اینک در ادامه، بخش پایانی مطلب را پی می گیریم: دیدگاه استاد شهید مرتضی مطهری (ره) استاد مطهری (ره)، احیاگر اندیشه دینی و مصلح اجتماعی نیز در این مورد سخنان فراوان گفته است. وی در این باره می گوید: هر مکتب اجتماعی معمولاً درباره علل انحراف و انحطاط و همچنین علل تعالی ترقی خود اظهارنظر می کند و طرز اظهار نظر یک مکتب درباره این مطلب زاییده این است که با چه دیدی نسبت به ترقی و انحطاط یا انحراف و استقامت یک جامعه می نگرند. مثلاً اگر کسی ترقی جامعه را فقط در پیشرفت مسایل اقتصادی و انحراف آن را در گرو شکست مادی و اقتصادی بداند یک جور ترقی وانحراف می نگرد، و اگر کسی انحراف و ترقی را در پیشرفت و تکامل مسایل اعتقادی و اخلاقی بداند به گونه ای دیگر آن مفاهیم را تفسیر میکند (ده گفتار، ص 152-144) وی در ادامه می گوید: عده ای از غربی ها به اسلام حمله می کنند و علت انحراف و انحطاط مسلمین را خود اسلام می دانند، ولی از بحث های آینده روشن می شود که اسلام هیچ گونه مسئولیتی در انحراف مسلمین ندارد، بلکه مسلمین از تعالیم اجتماعی اسلام منحرف شده و به تبع آن به انحطاط کشیده شدند، همچنان که پیشرفت کشورهای مسیحی از نظر مادی و اقتصادی بر حقانیت مسیحیت دلالت نمی کند. شهید مطهری (ره) یکی از عوامل انحطاط مسلمین در عصر حاضر را نابودی و تحریف معارف دینی دانسته و معتقد است که توحید،نبوت، ولایت و امامت تحریف شده، مفاهیم ارزشی چون صبر، زهد،تقوا، توکل و ; مسخ شده و تا وقتی که این مفاهیم، چهره حقیقی خود را بر روی مسلمین بازنکنند، آنها ترقی نخواهند کرد. در همین راستا شهید مطهری (ره) در مقدمه کتاب «انسان و سرنوشت» فهرستی نسبتاً مفصل از این بحث را ارائه نموده و می نویسد: در جواب علل انحراف و انحطاط مسلمین سه بخش اسلام، مسلمین و عوامل بیگانه مورد بررسی قرار گرفته و افکار و معتقداتی چون : اعتقاد به
سرنوشت و قضا و قدر، اعتقاد به آخرت و تحقیر زندگی دنیا، شفاعت، تقیه، انتظار و فرج و امثال آن مورد اتهام واقع شده اند. از نظر ایشان برای شناخت جامع این مساله لازم است موضوعات زیر مورد تتبع و تحقیق قرار گیرد: 1- عظمت و انحطاط مسلمین 2- اسلام و مقتضیات زمان 3- سرنوشت و قضا و قدر 4- اعتقاد به معاد 5- شفاعت 6- تقیه 7- انتظار فرج 8- سیستم اخلاقی اسلام 9- حکومت از نظر اسلام 10- اقتصاد اسلامی 11- قوانین جزایی اسلام 12- حقوق زن در اسلام 13- قوانین بین المللی اسلام 14- نقاط انحراف 15- جعل و تعریف و وضع حدیث 16- اختلافات شیع
ه و سنی و اثر آن در انحطاط مسلمین 17- اشعریت و اعتزال 18- جمود و اجتهاد 19- فلسفه وتصوف 20- زمامداران جهان اسلام 21- روحانیت 22- فعالیتهای تخریبی اقلیتها در جهان اسلام 23- شعوبی گری در جهان اسلام 24- جنگ های صلیبی 25- سقوط اندلس 26- حمله مغول 27- استعمار ایشان می نویسد اینها مجموعه موضوعاتی است که از نظر اینجانب باید جزء این سلسله مباحث قرار گیرند. (انسان و سرنوشت، مقدمه). از خدای منان مسالت داریم تاتوفیقات همه اندیشمندان، نویسندگان و پژوهشگران را روزافزون نماید تاخواسته های آن استاد دلسوخته اسلام را بتوانند محقق سازند.
اسلام و پیشرفت
دین ناب به ویژه دین ناب محمدی (ص) نه تنها مانع از پیشرفت نیست بلکه رشد همه جانبه انسان را عهده دار است. زیرا نفس دین که برنامه ای کامل برای زندگی بشر است هم از رشد و تکامل بشری سخن می گوید و هم او را به فراگیری علم ودانش و کار و تلاش تشویق می کند و هرگز نمی توان عامل عقب ماندگی علمی و فرهنگی امتی را در داشتن برنامه ای منسجم و کامل دانست. از این رو پیشینه تمدن مسلمانان در طی قرن های متمادی، نشان می دهد نه تنها دین موجب عقب ماندگی نیست بلکه اعتقاد به دین در کنار عمل به آن سبب درجات بالائی از پیشرفت و رشد می شود.
علل عقب ماندگی مسلمانان را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1) بیتردید اگر مسلمانان از تعالیم وحی فاصله نمیگرفتند، و قوام سیاسی و وحدت اجتماعی خود را حفظ می کردند، هم اکنون نیز می توانستند از هر نظر جلوتر از غرب باشند؛ زیرا هم اکن
ون نیز اگر به جای درگیری های بیهوده و اتلاف منابع خود به وحدت بیندیشند، به قدرتی بزرگ با امکاناتی وسیع در جهان تبدیل می شوند و در پرتو برنامه ها و استفاده از استعدادها، از نظر فن آوری نیز به قدرتی قابل اعتماد مبدل می شدند و از نظر فرهنگی رتبه ای عالی کسب می کردند.
2) گرچه اصل دین جامع است اما متأسفانه برداشت های غیر کارشناسانه از دین همانند برداشت های غلط از زهد، دنیا، دعا، انتظار و ; موجب عقب ماندگی شده است وگرنه همین مفاهیم در صدر اسلام و حتی در غرب موجب پیشرفت شده است. البته باید اعتراف کرد که رواج اندیشه های صوفی گرانه و برخی انحرافات دیگر – که معلول التقاط است – نقش مؤثری در عقب ماندگی مسلمانان از قافله صنعت و پیشرفت داشته است و از نظر فرهنگی هم خسارت های خاص خود را به دنبال داشته اند.
3) مسلمانان بر اساس انگیزش و هدایت های دینی، مسیر رشد را پیمودند و بر اثر انحراف از دین و آلودگی به مفاسد، دنیا پرستی، سستی و کاهلی، به انحطاط و عقب ماندگی گرائیدند.
4) سرگرم شدن مسلمانان به تفرقه و جنگ های داخلی و جانشین ساختن شعارهای استعماری همچون ناسیونالیسم، پان عربیسم و به جای تکیه بر اصول گرائی و اتحاد بین الملل اسلامی، شعارهایی که جز عقب ماندگی فرهنگی و علمی و ; ارمغان دیگری ندارند.
5) هجوم بیگانگان و استعمارگران و تلاش آنها برای عقب نگاه داشتن کشورهای جهان سوم برای استثمار منابع انسانی و طبیعی و تداوم سلطه غرب بر این کشورها، و به غارت رفتن سرمایه های ملی و آتش سوزی کتابخانه های بزرگ اسلامی.
6) وجود نظام سیاسی فاسد و استبدادی که به جای همت در جهت رشدو پیشرفت مسلمانان فقط به فکر حفظ قدرت خویش و صرف هزینه های عمومی مسلمانان در جهت خوش گذرانی و ; بودند، وجود این نظام ها و حاکمان فاسد خود ناشی از انحرافات سیاسی صدر اسلام پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و انحرافات اعتقادی و اجتماعی بعد از آن بود، این نظام های سیاسی، در شخصیت و منش انسان ها و فرهنگ این جوامع نیز آثار زیانباری داشتند.
7) تنها مسلمانان و کشورهای اسلامی به این گرفتاری مبتلا نیستند، بلکه کشورهای غیر اسلامی و سکولار نیز در فقر مطلق یا نسبی باقی مانده اند.
8) اندیشه و تمدن اسلامی امروزه جانمایه نیرومندی را برای احیاء دارد در حالی که تمدن غرب به شدت گرفتار انحطاط فرهنگی و زوال پذیری شده است، و هم اکنون نیز اگر مسلمانان بخواهند جایگاه شایسته خود را دریابند رعایت نکات زیر ضروری است:
1- بالا بردن سطح شناخت و بینش های دینی درهمه ابعاد آن
2- تقویت روح ایمان، تقوا، استواری در دین و مبارزه با تهاجم فرهنگی و همه کژی ها
3- ارتقای دانش و سطح علمی
4- ارتباط وثیق و همدلی در سطح بین الملل اسلامی و تعاون و همکاری گسترده و همه جانبه
5- از میان برداشتن نظام های فاسد
6- تلاش همه جانبه و همگانی در جهت ایجاد و احیای تمدن عظیم و مدینه فاضله اسلامی
7- اعتماد به نفس و دوری از خود باختگی
اما عوامل پیشرفت غرب:
کشورهای غربی هرگز بعد از کنار گذاشتن دین به این همه رشد و ; دست نیافته اند، بلکه عوامل بسیاری می تواند موجب پیشرفت شود که اساسی ترین آنها تلاش و فعالیت در جهت شناخت سنن و قوانین حاکم بر جهان هستی و استفاده درست از امکانات می باشد که خداوند در اختیار بشر نهاده است. علت پیشرفت غرب هرگز دین گریزی نبوده؛ بلکه در آنجا خرافات در لباس دین آنان را به عقب ماندگی وا می داشت و پشت پا زدن به آنها نقش مانع زدائی در جهت رشد و ترقی را ایفا نمود. لذا پیشرفت علمی صنعتی غرب مرهون عوامل بسیاری است که به برخی از آنها اشاره می شود:
1) آشنائی غربی ها با تمدن اسلامی و شرقی در طول جنگهای صلیبی و نیز مسافرت های جهانگردان (مانند مارکو پولو
2) رنسانس فکری در اروپا (با توجه به مجموعه عواملی که این تحول فکری را ایجاد کرد) و مبارزه با خرافات و عقاید موهومی که در بین مردم آن دیار رایج بود.
3) کنار گذاشتن کلیسا از اداره امور جامعه و به وجود آوردن نهادهای جدیدی برای اداره آن
4) به فرموده سید جمال الدین اسد آبادی، آنجا (غرب) اسلام هست، مسلمان نیست؛ و اینجا مسلمان هست، اما اسلام نیست.(حضرت آیت الله جوادی آملی در ضمن درسهای خارج فقه فرمودند: مقصود وی یقینا عمل نمودن به آموزه های اسلامی از قبیل وجدان کاری، ساده زیستی دانشمندان، انضباط کاری و اقتصادی و مدیریت اجتماعی که از جمله عوامل آن گرامی داشتن و ارج نهادن به دانشمندان است ولو اینکه در جهت مادی و احیانا در کارهای ناشایسته از داده های علمی یا دانشمندان استفاده می کنند.) یعنی پیشرفت غرب الهام گرفته از قانون های اجرا شده در اسلام در آن سرزمین است.
گفتنی است اروپا در قرون وسطی غرق در تاریکی جهل و خرافه ها بود. ارباب کلیسا با تلقین بعضی از عقاید موهوم، اجازه رشد علم و دانش را نمی داد، در حالی که در همان قرون دان
شمندان اروپائی تحت تأثیر تمدن اسلامی قرار داشتند که تا قلب اروپا پیش رفته بود (آندلس یا اسپانیای امروزی و شبه جزیره بالکان) و ; خواهان تحول اروپا و نگرش جدید به علم و دانش شده بودند.

لیست کل یادداشت های این وبلاگ