
دانلود مقاله ذهن ،هوش و زبان حیوانات pdf دارای 12 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله ذهن ،هوش و زبان حیوانات pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی دانلود مقاله ذهن ،هوش و زبان حیوانات pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن دانلود مقاله ذهن ،هوش و زبان حیوانات pdf :
ذهن ،هوش و زبان حیوانات
چه در پیش داریم ؟
• بعضی محققان چرا می اندیشند که حیوانات می توانند فکر کنند در حالی که دیگران شکاک هستند ؟
• افراد دوست دارند با حیوانات دست آموزشان صحبت کنند – اماآیا حیوانات شان می توانند یاد بگیرند با آنها صحبت کنند ؟
ذهن حیوانات
یک حواصیل سبز مقداری نان از روی میز فرد شرکت کننده در پیک نیک می قاپد و تکه نان ها را به رود مجاور می پراکند . وقتی یک ماهی قنات طعمه می شود ،حواصیل حمله می کنند ، قبل از اینکه بتوانید بگویید « قلاب ، ریسمان ، و وزنه ی سربی » طعمه اش را می بلعد . یک سمور آبی که به آرامی بر پشتش شناور است ، یک صدف ماسل را به سنگی می زند که در حال استراحت روی شکم است . وقتی صدف می شکند ، سمور آبی لقمه ی درونی خوشمزه را با ولع می خورد سنگ را زیر باله اش جا داد و برای یک صدف دیگر زیر آب رفت ، که به همان طریق باز خواهد کرد . نمونه هایی مثل این خلاصه شده در ذهن حیوانات نوشته ی دونالد گریفتین ( 1992 ) بعضی از بیولوژیست ها ، روان شناسی و قوم شناسانی را متقاعد کرد که ما تنها حیوانات با تواناییهای ادراکی نیستیم – که « جانوران لال » بسیار با هوش با هوش تر از چیزی هستند که ما فکر می کنیم .
هوش حیوانات
در دهه ی 1920 ولف کانگ کوهلر (1925 ) شامپانزه را در موقعیت هایی قرار داد که در آن ها چند موز وسوسه انگیز درست خارج از دسترس بودند ، سپس نگاه کرد تا ببیند میمونها چه می کنند . بیشترشان کاری نکردند اما چند تا از آنها کاملاًبا هوش از آب درآمدند . اگر موزها خارج از قفس بود ، حیوان با یک چوب آنها را به داخل می آورد . اگر از بالای سر ویزان بودند و جعبه هایی در قفس وجود داشت شامپانزه جعبه را روی هم گذاشت و برای رسیدن به میوه از آنها بالا می رفت . اغلب راه حل بعد از این که حیوان مدتی آرام می نشست به ذهنش خطور می کرد . به نظر می رسید که انگار شامپانزه در مورد مشکل می اندیشیده است و با یک بصیرت ناگهانی به مغزش خطور کرده است . رفتار شناسان همانطور که شما
تصور می کنید ، حس کردند که این رفتار به ظاهر تاثیر گذار با اصول استاندارد یادگیری operant کاملاً قابل توجیه است ( فصل 7 را ببینید ) به دلیل تاثیرشان برای چندین سال به هر دانشمندی که ادعامی کرد حیوانات می توانند فکر کنند می خندیدند یا بدتر . اگر چه امروزه مطالعه ی هوش انسان از بازخیری ، به خصوص در حوزه ی میان رشته ای قوم شناسی ادراک ، بهره می برد ( ristau,1991 , 1995 , gould & gould ) ( قوم شناسی مطالعه ی رفتار حیوان به خصوص در محیط های طبیعی است ) قوم شناسان ادراک مباحثه می کنند که بعضی حیوانات می توانند وقایع آینده را پیش بینی کنند ، نقشه بکشند و فعالیت های شان را با فعالیت های دوستان شان هماهنگ کنند – در واقع قادر به تفکر هستند .
وقتی در مورد درک حیوان ، تفکر ، می اندیشیم باید محتاط باشیم چون حتی رفتار پیچیده به طور ژنتیکی تعیین شده و اتوماتیک است . حشره ی قاتل امریکای جنوبی با چسباندن ماده ی لانه سازی به پشتش به عنوان استتار موریانه ها را می گیرد اما تصور این که چگونه بافت کوچک مغزی حشره او قادر می کند . این استراتژی را آگاهانه طرح ریزی کند ، دشوار است . حتی بسیاری از قوم شناسان ادراک باید در مورد این که آنها چقدر دوست دارند برای خواندن رفتار حیوان درک داشته باشند ، محتاط باشند . یک حیوان می تواند از محیط آگاه باشد و
چیزهایی بداند آنها می گویند بدون دانستن این که حیوان می داند و بدون توانایی برای فکر کردن در مورد افکار خودش ، همان کاری که انسانها می کنند – به طور خلاصه بدون داشتن ادراک ماورایی ( بودیا نسکی 1998 ، کروک 1987 ) . با این حال توضیحات رفتار حیوانی که هرنوع آگاهی را به هیچ وجه نادیده نمی گیرد و به اعمال حیوانی کاملاً کمک می کند که
غریزی باشد به نظر نمی رسد که بعضی از موضوعات حیرت آوری که حیوانات انجام می دهند را توجیه کن . مثل سمور آبی که برای شکستن پوست ماسل از سنگ استفاده می کند ، حیوانات بسیاری قارند از اشیایی در محیط زیست طبیعی شان به عنوان ابزار اولیه استفاده کنند . برای مثال مادر شامپانزه ها گاهگاهی به کودکان شان نشان می دهند که برای باز کردن میوه ی فندقی چگونه از سنگ استفاده کنند . در لابراتور هم پستانداران اولیه ی غیر انسان کارهای حیرت آوری انجام دادند . در یک بررسی شامپانزه ها دو جفت منبع غذایی
حاوی چیپس های شکلات را مقایسه کردند . یک جفت شامل 5 چیپس و سه چیپس بود ، دیگری 4 و 3 چیپس . به آنها اجازه دادند هر جفتی که می خواهند انتخاب کنند شامپانزه ها تقریباً همیشه جفتی را بر می داشتند که بیشتر داشت ، که نوعی توانایی جمع بستند را اثبات کرد ( rambaugh, savinge , rumbaugh & pate 1988 ) شامپانزه های دیگر یاد گرفته اند که برای نامگذاری مقادیر آیتمها از اعداد استفاده کنند و به سادگی جمع ببندند ( boysen & berntson , 1989 , washburn & rambaugh 1991 )دو میمون رزوس به نامهای رسن کرانتز و مک دوف ، یاد گرفتند گروههای 1 تا 4 نمادی را بر طبق شماره ی نمادها در هر گروه ترتیب بندی کنند ( مثلاً یک مربع ، دو درخت ، سه بیضی ، چهار گل ) . بعد وقتی با
جفت های گروههای نمادی حاوی 5 تا 9 سمبل مواجه شدند توانستند به گروه دارای علایم بیشتر اشاره کنند بدون هیچ گونه آموزش بیشتر ( Brannon & terrace 1998 ) این دقیقاً جبر نیست ، اما استدلال نمی کند که میمون ها حس ابتدایی اعداد را دارند.
حیوانات و زبان
جزء اصلی و اولیه ی ادراک انسان زبان است ، توانایی ترکیب عناصری که خودشان بی معنی هستند به تعداد نا محدودی از گفته ها که معنی می رساند . زبان اغلب به عنوان دژی از منحصر به فردی انسان تلقی می شود ، نتیجه ای از نیروهای تحولی که گونه ی ما را تولید می کند ( فصل 3 ) . آیا حیوانات چیزی قابل مقایسه اند ؟ بسیاری ازافراد آرزو داشتند که می توانستند از حیوان دست آموزشان بپرسند تمایل اش برای سگ ، گربه یا اسب بودن چیست ؟ اگر فقط می توانستند صحبت کنند.
برای تعیین مقدار به عنوان زبان ، یک سیستم ارتباطی باید معیارهای خاصی را برآورده کند ( Hackett 1960 ) باید ترکیبی از صداها ، جنبش اندام ، یا علامت هاست که معنادار هستند . باید امکان تغییر مکان داشته باشند ، ارتباط کلامی در مورد اشیاء و رخ دادها که در اینجا و در حال موجود نیستند اما در عوض در زمان یا فضا تغییر مکان داده اند . اشاره ی صرف به اشیاء زبان نیست و باید گرامر داشته باشد که خلاقیت را ممکن کند ، توانایی تولید و در بر گیری تعداد نا محدودی از گفته های جدید .
با این معیارها هیچ گونه ی غیر انسانی زبان خودش را ندارد . البته ، حیوانات رابطه برقرار می کنند ، در حالی که از جنبش اندام حالتهای بدنی ، قیافه های صورت ، آوا سازی و رایحه استفاده کنند . و بعضی از سیگنال هامعانی به شدت خاصی دارند . برای مثال میمونهای وروت به نظر می رسد برای هشدار در مورد پلنگ ها در مقابل عقاب ها در مقابل مارها فراخوان های مجزایی دارند . اما ورت ها نمی توانند ایم صداها را ترکیب کنند تا گفته ی کاملاً بدیعی مثل « نگاه کن ، هری ، این پلنگ چشم عقابی یک مار واقعی در علفزار است . » را تولید می کند . اگر چه ، شاید بعضی حیوانات بتوانند زبان را کسب کنند اگر اندکی کمک از سوی دوستان انسان شان داشته باشند . چند دو جین از محققان کوشیده اند برای
شامپانزه ها چنین کمکی را فراهم کنند . چون مسیر آوایی میمون گفتار را ممکن نمی سازد . از دهه ی 1960 بیشتر این محققان روشهای ابداعی را امتحان کرده اند که بر مبنای جنبش بدن یا علایم بینایی است . در یک پروژه شامپانزه ها یاد گرفتند از شکل های هندسی پلاستیکی مرتب شده روی یک تخته ی مغناطیسی استفاده کنند . در پروژه ی دیگر یاد گرفتند علامت ها را در صفحه کلید تحت کنترل کامپیوتر پانچ کنند . در پروژه ی دیگر صدها علامت رااز زبان اشاره ای امریکایی یاد گرفتند .
تمام این حیوانات یا گرفتند از دستورالعمل ها پیروی کند ، به سوالات پاسخ دهند و در خواست کنند . مهم تر این که علامت ها یا نشانه های جداگانه را به گفته ها ی بلندتری ترکیب کنند که قبلاً هرگز ندیده بودند . از مدت ها قبل توجیه توانایی میمونها یک هیجان کامل به وجود آورد . حیوانات به ظاهر از مهارت های تازه کشف شده نشان برای عذر خواهی نامطیع بودن ، نا سزاگویی به مربیان شان و حتی صحبت با خودشان استفاده می کنند . koko یک گوریل فروبومی طبق گزارش از علامت هااستفاده می کرد تا بگوید که احساس شادی یا
غم دارد ، به حوادث گذشته و آینده اشاره کند ، برای بچه گربه ی مرده اش عزاداری کند ، و حسرت خوردن برای یک بچه را به طور ضمنی بیان کند . وی حتی گاهی دروغ می گفت وقتی کار شیطنت آمیز انجام می داد .
یافته ها نشان داد حیوانات در این بررسی ها دوست داشتنی بودند ، پس برای استدلال عاطفی راحت بود که بر تفکر انتقادی غالب شود . اما شک گرایان و بعضی از محققان به زودی شروع کردند که مشکلات جدی را بیان کنند . در تمایل آنها برای صحبت با حیوانات و علاقه ی شان به دوستان صمیمی شان ، محققان همیشه واقع بینانه نبودند . آنها گفته های حیوان را غلو آمیز تفسیر کرده بودند ، تمام انواع معانی و مقاصد را به یک علامت یا نشانه ی واحد می خواندند . و نا آگاهانه نمونه های غیر کلامی می دادند که میمونها را قادر به پاسخگویی درست می کرد . به علاوه به نظر می رسید حیوانات علامت ها یا نشانه های ردیف شده در ترتیب غیر خاص باشند ، به جای این که برای تولید گفته های تازه از قواعد گرامری استفاده کنند ، من موز خوردم ، به نظر می رسد با « موز منو خورد » تفاوتی نداشته باشد .
این مسائل هنوز بالای بعضی پروژه هاست . در سال 1998 امریکا آنلاین از یک چت زنده با koko حمایت کرد . مربی او ، فرانسین پاترسون ، برای تقویت سوالات از شنوندگان به گوریل از زبان اشاره استفاده کرد . منتقدان احساس کردند پاترسون « پاسخ های » کوکورا بسیار می خواند .
سوال- کوکو ، آیا می خواهی در آینده بچه داری شوی ؟
کوکو – صورتی .
پاترسون – کوکو بنا به رنگ لباس من نظر دارد . در مورد رنگ ها امروز یک بحث مقدماتی تر داشتیم .
س – دوست داری با مردم چت کنی ؟
ک – سر شیشه ی خوب
پاترسون – سر شیشه با مردم قافیه دارد ، به خودی خود به مردم اشاره نمی کند تلاش می کرد « شبه صدا » تولید کند . س – کوکو آیا از طرف انسانهایی که تو را پرورش داده اند ، عشق حس می کنی ؟
کوکو – لبه ها ، سیب به من بده .
پاترسون – مردم به او غذاهای دلخواه می دهند .
هر چند امروزه اکثر محققان انتقادها را به جان خریده اند و شیوه های شان رابه طور عمده بهبود بخشیده اند . اثبات کرده اند که با آموزش دقیق شامپانزه ها می توانند در واقع توانایی استفاده از نمادها را پیدا کنند تا به اشیاء اشاره کنند . بعضی حیوانات به صورت خود انگیخته از علائم استفاده کنند تا با یکدیگر گفتگو کنند ، که اثبات می کند آنها صرفاً تقلید نمی کنند یا تلاش نمی کنند که جایزه بگیرند . بونوبوها ( گاهی اشتباهاً شامپانزه های کوتوله نامیده می شوند ) در زبان حتی ماهرتر از شامپانزه ها هستند . یک بونوبوها به نام کانزی یادگرفته کلمات انگلیسی ، جملات کوتاه و علائم صفحه کلیدی را بدون آموزش رسمی بفهمد . کانزی به دستوراتی مثل « کلیدرا در یخچال بگذار » و به طرف توپی که بیرون از ساختمان است
بروبه درستی پاسخ دهد حتی وقتی که هرگزکلمات ترکیبی به آن شیوه ی خاص را قبلاً نشنیده است . او زبان را مثل کودکان تحصیل می کند – با مشاهده ی دیگران که آن را استفاده می کنند و از طریق روابط نرمال اجتماعی . او همچنین با آموزش یاد گرفته که علائم صفحه کلید را دستکاری کند تا غذاها و یا کارهای دلخواه را تقاضا کند و هدفش را اعلام کند .
شما حتی مجبور نیستید برای کسب بعضی از جنبه های زبان نخستین باشید . در هاوایی ، لوئیس هرمان و همکارانش به دلفین ها یاد داده اند که به درخواستهای در دو زبان مصنوعی پاسخ دهند یک زبان شامل سوت های تولید شده ی کامپیوتری و دیگری شامل حرکات دست و بازو بود . برای تفسیر یک درخواست به صورت درست ، دلفین ها باید هر دو معنی علامتهای اختصاصی در یک ردیف از سوت ها یا حرکات و ترتیب نمادها را در نظر می گرفتند . برای مثال باید تفاوت میان « به طرف چپ فریسبی ) تخته ی قایق سواری راست را بگیر . » « به طرف راست تخته ی قایق سواری ، فریسبی ، چپ را بگیر » را می فهمیدند .
در یک پروزه ی جالب دیگر ، ایرن پپربرگ ( 1994- 1990 ) به یک طوطی خاکستری افریقایی به نام الکس یادداد با کلمات آوایی انگلیسی اشیاؤ را بشمرد طبقه بندی و مقایسه کند. وقتی به پرنده 6 آیتم نشان می دادند و می پرسیدند چند تا هست ، او با عبارتهای کلامی انگلیسی کثل « دو تا چوب پنبه » یا « چهار تا کلید » پاسخ می داد . حتی به سوالاتی در مورد آیتمهای مشخص شده در دو بعد مثلاً « چند تا کلید آبی » به درستی پاسخ می داد . همچنین الکس تقاضا می کرد ( ماکارونی می خوام ) و سوالاتی پیرامون اشیا مى پرسید ( این چه رنگیه ؟ کدوم بزرگتره ؟ ) . وقتى به او یک چوب پنب آبى و یک کلید آبى نشان دادند و پرسیدند « شباهت چیست ؟ » به درستى پاسخ داد « رنگ » . او در واقع در مورد اشیاء جدید نمرات اندکى بهتر از اشیاء آشنا مى گرفت ، ثابت شد که صرفاً یک مجموعه عبارتهاى همیشگى را حفظ نمى کند .
فکر پیرامون تفکر حیوانات
این نتایج در مورد زبان و ادراک حیوان تأثیر گذار هستند ، اما دانشمندان هنوز در مورد آنچه حیوانات در این بررسى ها انجام مى دهند داراى اختلاف عقیده هستند . آیا آنها زبان واقعى دارند ؟ آیا آنها به بیان انسانها « مى اندیشند » ؟
از یک سو آنهایى هستند که در مورد انسان گرایى نگرانند ، تمایل به نسبت دادن خطا گون ویژگى هاى انسان به موجودات غیر انسانى . آنها داستان « هانس باهوش » ، یک اسب حیرت آور را در زمان تغییر قرن مى گویند ، که گفته شد توانائى هاى ریاضیاتى و قابلیت هاى دیگرى دارد . مثلا” هانس باهوش به مسائل ریاضى پاسخ مى داد در حالى که با سمش روى تعداد درست دفعات پا مى کوبید . اما آزمایش کمى دقیق توسط یک روان شناس ، اسکار pfungst ، مشخص کرد که وقتى هانس از دیدن سؤالاتش منع مى شد « اختیارش » از دست مى رفت . به نظر مى رسد که سؤالات در پاى اسب شروع مى شد و بعد از گفتن مسأله به طور قابل انتظارى خم مى شد ، آن گاه به محض تکمیل عدد درست ضربه ها چشمها یش را بر مى داشتند و آسوده مى شد . هانس با هوش در واقع با هوش بود ، اما نه در ریاضى یا مهارتهاى دیگر انسانى . او صرفا” به علائم غیر کلامى اى پاسخ مى داد که افراد ناخواسته فراهم مى کردند .
از طرف دیگر کسانى هستند که علیه انسان مدارى هشدار مى دهند ، یعنى تمایل به تفکر، به طور اشتباه آمیز ، که انسانها چیز مشترکى با حیوانات دیگر ندارند . آنها مى گویند نیاز براى فهم گونه هاى ما به عنوان منحصر به فرد ، ما را از تشخیص این که گونه هاى دیگر هم قابلیت ادراکى دارند منع مى کند ، حتى اگر مثل گونه هاى ما پیچیده نباشند. آنهایى که این موقعیت را مى گیرند اشاره مى کنند که اکثر محققان مدرن براى جلوگیرى از مسأل هانس باهوش زمان زیادى پیموده اند .
نتیجه گیرى این بحث به داشتن اثر بر نحو دید ما از خودمان و مکانمان در میان دیگر گونه ها محصور مى شود . همانطور که دونالد گریفن( 1992 ) نوشت ، قوم شناسی ادراک ما را با یکی از عالی ترین و علمی ترین چالش های زمان مان مواجه کرد ، و بهترین تلاشهای ما در بررسی انتقادی و تخیلی را می طلبد .

لیست کل یادداشت های این وبلاگ